حیف علیخانی، حیف مردم و بودجه‌های میلیاردی

این آقای مجری به قدری رگ خواب مخاطب را بلد است که با مدیوم‌های مختلف هم در جذب تماشاگر موفق عمل می‌کند. حالا دیگر مهم نیست او چه می‌کند و چه می‌سازد. بزرگتر شدن نامش از برند برنامه نکته‌ای است که همه منتقدان به آن واقف هستند. نام او در تیتراژ هر اثری مخاطب را گارانتی می‌کند.

دهه هشتاد را بدون تردید باید قله محبوبیت و فعالیت  صداوسیما  نام‌گذاری کرد. دورانی که شبکه‌های مختلف سیما برنامه‌ها و سریال‌های پر مخاطب و جذاب خود را روانه آنتن می‌کردند. «خیابان خلوت کن» اصطلاحی بود که از همین سال‌ها متر و شاخص کیفیت سنجی آثار تلویزیون شد. عبارتی که خیلی زود به واسطه تغییرات مدیران سیما و به طبع کاهش مخاطب فراموش شد.​

از سریال‌ها اگر بگذریم برنامه‌های گفتگو محور (تاک شو) یکی از اصلی‌ترین حربه‌های صدا وسیما برای افزایش مخاطب خود بود. «صندلی داغ» را باید پرچم دار این مدل برنامه‌ها دانست. نزدیک شدن به خودِ واقعی چهره‌های محبوبِ مردم که هنوز عنوان "سلبریتی" محبوبیت‌شان را کمرنگ نکرده بود؛ برای مردمی که امکان ارتباط بی واسطه مانند اینستاگرام با ایشان را نداشتند جذاب بود. اوج این برنامه‌ها در «شب شیشه ای» و «مثلث شیشه ای» رضا رشیدپور در ذهن مخاطبان نقش بسته است.

در کنار گفتگو با هنرمندان و ورزشکاران شاخص برنامه‌ای از قاب تلویزیون پخش شد که که مردم عادی، اما با سرگذشتی عجیب مهمان هر قسمت آن بود؛ «ماه عسل» با تیمی خلاق و با کمک اجرای جذاب احسان علیخانی توانست خلاف مسیر آب شنا کند و اتفاقا موفق هم باشد.

از اواخر دهه نود این پلتفرم‌ها بودند که به سمت برنامه‌های گفتگو محور متمایل شدند. کار به آنجا رسید که مسابقه‌ای نانوشته بین پلتفرم‌ها برای ساخت تاک شو به راه افتاد. از همرفیق گرفته تا پیشگو و شب آهنگی؛ با فرمولی، اما یکسان. دعوت از سلبریتی‌هایی که گویی کاری جز حضور در این مدل برنامه‌ها ندارند و سوالاتی به سبک جدول هنرمندان دهه ۷۰ و ۸۰!

در این بین تلویزیون هم با تعطیلی دورهمی و خنداونه، قافیه را کامل به پلتفرم‌ها باخته بود. مخاطب خسته از تاک شو‌های اینترنتی کلیشه ای، کنترل تلویزیون را هم به گوشه‌ای پرتاب می‌کرد.

احسان علیخانی  باز هم در نقش سوپرمن وارد شد. او با «عصر جدید» ماسک اکسیژنی موقتی بر پیکر بی جان تلویزیون گذاشت. تلویزیون، اما میل به کما رفتن داشت. به دلایل واهی علیخانی را کنار گذاشت و فکر میکرد با کپی ناشیانه می‌تواند عصر جدیدی دیگر بسازد. نتیجه؟ فاجعه‌هایی مانند مجری نو و بگو و بخند!

علیخانی و تیمش البته بیکار ننشستند. آن‌ها با الگوبرداری از برنامه پرطرفدار هیتوشی ماتسوموتو و ایرانیزه کردنش پا به نمایش خانگی گذاشتند. جوکرِ علیخانی بعد از تنها چند قسمت توانست رکورد مخاطبان را بشکند. او به قدری رگ خواب مخاطب را بلد است که با مدیوم‌های مختلف هم در جذب تماشاگر موفق عمل میکند. حالا دیگر مهم نیست او چه می‌کند و چی می‌سازد. بزرگتر شدن نامش از برند برنامه نکته‌ای است که همه منتقدان به آن واقف هستند. نام علیخانی در تیتراژ هر اثری مخاطب را گارانتی می‌کند.

این روز‌ها خبر پخش فصل سوم جوکر در حال دست به دست شدن است. خبری که هرقدر برای طرفداران احسان علیخانی و دنبال کنندگان جوکر خوشایند است، برای جام جم نشین‌ها تلخ و گس است. آن‌ها باید پای پلتفرم‌هایی بنشینند که میوه درختی که سال‌ها برایش از جیب بیت المال هزینه دادند را تماشا کنند.

سرمایه‌های انسانی که یکی یکی به تور پلتفرم‌ها میفتند و این بین مردمی که پول خرید اشتراک ندارند مجبورند با تماشای بازپخش صدباره سریال‌های نخ نما شده آی فیلم پای تلویزیون بنشینند. حیف مردم. حیف علیخانی‌ها و حیف بودجه‌های میلیاردی که برای آزمون و خطا به خودی‌ها تعلق می‌گیرد.

منبع: رکنا
ارسال به دیگران :

نظر شما

تازه