مروری بر روابط ایران و عثمانی
سیاست نادر یا شاه اسماعیل؛ ایران باید با ترکیه چه کند؟
روابط ایران و عثمانی فراز و فرود بسیار زیادی داشته است. از زمان روی کار آمدن صفویه و ایجاد ایران شیعۀ جدید، دشمنی ایران و عثمانی آغاز شد و این دشمنی تا زمان جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی تداوم یافت. با این حال، چنین نبوده که رابطه ایران و عثمانی همیشه پرتنش بوده باشد.
لازم به ذکر است که این درگیری ها پیش از به وجود آمدن ترکیه و در زمان عثمانی نیز وجود داشته است. درگیری های زیادی بین ایران و عثمانی رخ داده و جنگ های متعددی به وقوع پیوسته است. به همین علت، می توان عثمانی را مهم ترین دشمن ایران از عصر صفویه تا قاجار دانست.
روابط ایران و عثمانی فراز و فرود بسیار زیادی داشته است. از زمان روی کار آمدن صفویه و ایجاد ایران شیعۀ جدید، دشمنی ایران و عثمانی آغاز شد و این دشمنی تا زمان جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی تداوم یافت. با این حال، چنین نبوده که رابطه ایران و عثمانی همیشه پرتنش بوده باشد. با گذشت زمان، ایران توانست سیاست امنیتی مناسبی را اتخاذ کند و به یک دیپلماسی پایدار در رفتار با عثمانی دست یابد.
می توان رویکرد سیاسی- امنیتی ایران در قبال عثمانی را که در طول زمان به نوعی تکامل دست یافت، به چند دوره تقسیم کرد:
الف. دوره جنگ مذهبی
تاج گذاری شاه اسماعیل صفوی در اردبیل و رسمی کردن مذهب شیعه در ایران باعث درگیری ایران و عثمانی در جبهه های مختلف شد. ایران صفوی شروع به حمایت از شیعیان و حتی برخی گروه های باطنی آناتولی و لبنان و عراق کرد. این مساله باعث خشمگین شدن عثمانی ها شد. بعد از روی کار آمدن سلطان سلیم یاووز، عثمانی ها تصمیم به لشکرکشی به ایران گرفتند. 200 هزار سرباز عثمانی به ایران حمله کردند. شاه اسماعیل با 50 هزار سرباز به مقابله با آنان پرداخت. عثمانی ها که ارتش نوینی داشته و مجهز به توپ و تفنگ بودند، ارتش شاه اسماعیل را در چالدران شکست دادند. شاه اسماعیل که از تدابیر جنگی و سیاسی نوین بی خبر بود مجبور شد تا نزدیکی اردبیل عقب نشینی کند و تبریز را به عثمانی ها بدهد.
سید جواد طباطبایی معتقد است بحران سیاسی ایران را می توان از تحلیل جنگ چالدران به خوبی فهمید. شاه اسماعیل زمانی به محل نبرد یعنی چالدران رسید که ارتش 200 هزار نفری عثمانی هنوز استقرار نیافته و به خصوص توپ هایشان در محل های مناسب قرار نگرفته بود. در این زمان، نورعلی خلیفه لو و محمدخان استاجلو، دو مشاور اصلی شاه به دلیل آشنایی قبلی با روشهای جنگی عثمانیان و قدرت توپخانه آنها پیشنهاد کردند که پیش از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد، حمله را از پشت به آنها آغاز کنند. شاه اسماعیل صفوی با این پیشنهاد مخالفت کرد و آن را خلاف مرام مردانگی دانست. او گفت: «مگر ما حرامی (راهزن) هستیم... ما از جلو حمله می کنیم و خدا به ما کمک خواهد کرد.» این تصمیم به خوبی نشان می دهد شاه صفوی تا چه میزان از درک اقتضائات نظامی و سیاسی زمان خود عاجز بود و منافع ملی را درک نمی کرد.
اولین مواجهه نظامی ایران جدید و عثمانی یک سیلی محکم بود که به گوش شاه اسماعیل نواخته شد. تصویر شاه الهی و شکست ناپذیر در یک لحظه از بین رفت. شاه دیگر شأن و مقام گذشته را نزد قزلباشان نداشت. اعتماد به نفس او از بین رفت. در زمان جنگ حدود 27 یا 28 سال سن داشت اما به سرعت افسرده شد. دیگر تا آخر عمر، هیچ جنگی را فرماندهی نکرد. بعد از ورود به اردبیل، عمامه ای سیاه بر سر بست و تا آخر عمر عزادار چالدران شد. او نام یکی از پسرانش را «القاص» (قصاص کننده) گذاشت و عهد کرد تا انتقام نگیرد آرام ننشیند (اینجا بخوانید).
ب. دوره مقاومت و صلح
پس از شکست چالدران، نیروهای عثمانی عزم تصرف کامل ایران را داشتند اما هنگام حرکت از تبریز به نقاط دیگر ایران، زمستان سختی از راه رسید و خطوط ارتباط تامین آذوقه و گردان های عثمانی قطع شد. سلطان سلیم نیز دستور لغو پیش روی بیشتر را داد و نیروهای عثمانی از ادامه جنگ صرف نظر کردند.
با این حال، جنگ عثمانی و ایران پس از مدتی ادامه یافت. شاه اسماعیل قصد داشت مجددا سپاهی فراهم کرده و به جنگ ترک های عثمانی برود اما در جوانی از دنیا رفت و به جای او پسرش شاه طهماسب اول بر تخت نشست. شاه طهماسب مدت زیادی بر تخت ننشسته بود که عثمانی ها مجددا به شهرهای ایران حمله کردند. شاه طهماسب بیش از 22 سال با قدرت در مقابل ترک ها ایستاد و اجازه نداد عثمانی ها اراضی بیشتری را تصرف کنند.
در پایان، سلطان عثمانی یعنی سلطان سلیمانی قانونی که بیشتر تمایل داشت کشورهای اروپا را تصرف کند، به ایران و شاه طهماسب پیشنهاد صلح داد. شاه طهماسب نیز علی رغم مخالفت شدید اطرافیانش که گرایش های ضد سنی شدیدی داشتند، دست دوستی به طرف دشمن درجه یک پدرش دراز کرد.
طبق قرارداد صلح ایران و عثمانی که با نام «پیمان آماسیه» شناخته می شود، ایالت های آذربایجان، ارمنستان، داغستان جنوبی و گرجستان شرقی در اختیار دولت صفوی قرار گرفت و گرجستان غربی، و مناطق عراق کنونی به دولت عثمانی واگذار شد. همچنین، سلطان عثمانی موافقت کرد که با پیروان مذهب شیعه با مدارا رفتار کند و از زوّار ایرانی که عازم مکه و مدینه هستند، حمایت کند. بهعلاوه، به فرماندهان مرزی نیز تأکید شود تا از صدور هرگونه دستوری که موجب منازعات مرزی شود، خودداری کنند.
صلح آماسیه باعث شد میان ایران و عثمانی 25 سال صلح باشد. تنها پس از مرگ شاه طهماسب و ورود شاهزادگان صفوی به جنگ تاج و تخت، عثمانی ها از فرصت استفاده کرده و مجددا به مرزهای ایران هجوم بردند.
ج. دوره نوسازی و هجوم
در ایران دوره «فترت» آغاز شد. پس از مرگ شاه طهماسب چند پادشاه به قدرت رسیدند اما عمر همه آنها کوتاه بود و همگی به دست شاهزادگان و قزلباشان عزل یا کشته شدند. عثمانی از این فرصت استفاده کرد و مجددا آذربایجان را به تصرف درآورد. همزمان، ازبک ها نیز از شرق، ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند.
در این وضعیت، شاه عباس اول به قدرت رسید و شروع به نوسازی ارتش و ساختار سیاسی ایران کرد. شاه عباس بر خلاف اسلافش اقتضائات عصر مدرن را درک کرد. او دولتی ساختارمند به وجود آورد. دستگاه قضایی مستقلی به وجود آورد، ساختار بوروکراسی کشور را سر و سامان داد، قزلباشان را تبعید کرد و ارتش واحد و نوینی به وجود آورد. او همزمان، تجهیزات نظامی ایران را نوسازی کرد. شاه عباس فهمید که بدون ارتباط با دول خارجی نمی تواند از پس عثمانی ها براید. شاه صفوی با انگلیسی ها قرارداد بست و آنها برای ارتش شاه صفوی توپ و تفنگ ساختند.
شاه عباس پس از نوسازی ارتش و ساختار سیاسی ایران، ابتدا با عثمانی ها صلح کرد تا در دو جبهه مشغول جنگ نباشد. او بخش های وسیعی از آذربایجان را به عثمانی ها داد و وقتی خیالش از جبهه غرب راحت شد به شرق لشکر کشید و ازبک ها را شکست داد و مناطق تصرف شده را پس گرفت. سپس به غرب لشکر کشید و عثمانی ها را شکست داد و تمام مناطق تصرف شده و به خصوص تبریز را پس گرفت.
شاه عباس پس از شکست عثمانی ها شروع به حمایت از شیعیان آناتولی و عراق و لبنان کرد و بسیاری از آنها (به خصوص علما و صنعتگران) را جذب ایران کرد. این مساله باعث شد عثمانی ها با مشکلات زیادی مواجه شوند و در مقابل، تلاش کردند از طریق اتحاد با سنی های مرزی به خصوص در کردستان به ایران صفوی ضربه بزنند. در واقع، جنگ ایران و عثمانی در زمان شاه عباس و شاهان دیگر صفوی ادامه داشت و به شکل عیان و نهان دنبال می شود.
د. دوره اعتدال
از زمان شاه عباس تا دوره قاجار، ایران به یک سیاست میانه یعنی سیاست «اعتدال» متوسل می شود. ایران پس از شکست عثمانی ها تا حدی در رفتار سیاسی خود تغییر ایجاد می کند و ترجیح می دهد وارد جنگ جدی با عثمانی نشود اما در عین حال، تهدیدات جدی عثمانی ها را دفع می کند.
اوج این سیاست در زمان «نادرشاه افشار» دیده می شود. پس از سقوط اصفهان به دست افغان ها، عثمانی ها شروع به تصرف مناطقی از آذربایجان و قفقاز می کنند. آنها همزمان از افغان های سنی مذهب و شخص اشرف افغان حمایت می کنند و حتی به او سلاح می دهند. با این حال، نادرشاه افغان ها را شکست می دهد و بعد از شکست آنها، به سمت غرب رفته و عثمانی ها را شکست می دهد.
با تلاش نادر، عثمانی ها مجبور به عقب نشینی می شوند. با این حال، شاه افشار به مرزهای عثمانی حمله نمی کند و از سیاست «اعتدال» پیروی می کند. نادرشاه در نامه ای که بعد از انتخابش به عنوان پادشاه به سلطان محمود، سلطان عثمانی نوشته، تاکید می کند که مذهب شیعه جعفری در کنار مذاهب چهارگانه اهل سنت یعنی حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی قرار می گیرد و اصولا این مذهب قابل جمع با مذاهب اربعه است. او از سلطان عثمانی می خواهد که به شیعیان و ایرانیان احترام بیشتری گذاشته و به خصوص در مراسم حج، به آنان مقام مخصوصی دهد (اینجا بخوانید). نادرشاه تاکید می کند که ایران دیگر قصد تحریک شیعیان عراق و آناتولی را ندارد. او با این کار، سعی می کند راهی متفاوت از شاه اسماعیل طی کند و با اعتدال، جلوی جنگ های آتی ایران و عثمانی را بگیرد.
سیاست اعتدالی نادرشاه در دوره «کریمخان زند» هم دنبال می شود و اگرچه او «بصره» عراق را به تصرف در می آورد اما در مجموع تلاش می کند که جنگ های ایران و عثمانی تکرار نشود. قاجارها نیز راه خان زند را ادامه می دهند و علی رغم درگیری های مختلف بر سر مرزهای دو طرف در عراق، شاهد جنگی بزرگ بین ایران و عثمانی نیستیم و می توان گفت پس از صدسال جنگ و درگیری، نهایتا دو طرف به نوعی عقلانیت نسبی در رابطه با دیپلماسی دوجانبه می رسند؛ هر چند نباید از خاطر برد که این دیپلماسی تا حدی معلول تضعیف دو طرف (یعنی ایران و عثمانی) بوده است.
نظر شما