تنفروشان شهر نو و ساکنان محله غم
داستان قلعه خاموشان که بعدها به نام شهر نو شناخته شد، بسیار تلخ است. درست شبیه روایت تصویری کاوه گلستان که حقیقت دردناک آن زمان را بازنمایی میکرد و جملهای معروف داشت: «من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند.»
این محله با نامهای «شهر نو»، «قلعه شهر نو»، «قلعه زاهدی»، «قلعه»، «قلعه خاموشان»، «محله جمشید» و «محله قجرها» شناخته میشد. زنان آنجا را «ساکنان محله غم» نیز مینامیدند.
میگویند دستور اولیه ساخت محلی که بعدها به نام شهر نو شناخته شد، با محمدعلی شاه بود که به آقا حمیدرضا خان مسعود موغاری از بادیهنشینان جرگه موغار برای اسکان خانواده شاه ساخته شد و بعدها نام محله قجرها به خود گرفت. به نظر میرسد که منظور از خانواده شاه، همان زنان حرمسرای دوران ناصرالدین شاه بودند که پس از ترور سلطان صاحبقران دیگر ارج و قرب گذشته را نداشتند و مجبور به ترک قصر شدند.
این محله که در حومه شهر تهران قرار داشت، در دورانهای مختلف دچار تغییر و تحول شد. اولین ساخت و ساز در اواخر دوران احمد شاه و پس از ساخت دروازه قزوین رخ داد و چون این محل در محدوده دروازه قزوین قرار داشت، در حاشیه ماند و به محلی امن برای جولان خلافکاران تبدیل شد. (روسپیگری و سکوت سنگین قانون، علی فلاحتی، مجله کتاب زنان، شماره 22)
دوران پهلوی
روزگار قاجاریان که سرآمد، به تدریج جمعیت زنان خودفروش فزونی پیدا کرد و بخشی از آسیب ناشی از اقدامات پهلوی اول بود. زنان حرمسرایی که تا پیش از روی کارآمدن پهلوی اول در مکانی واقع در شمال کاخ گلستان و جنوب باب همایون اقامت داشتند، در نظام جدید بیخانمان شدند و صدها نفر از آنها که دیگر جایی برای سکونت نداشتند، به اجبار به سمت دروازه قزوین کوچانده شدند. بخشی از آنها به ازدواج شاهزادگان قاجاری یا افراد متمول درآمدند و گروهی از آنها از فقر و بیماری مردند و بقیه هم از سر ناچاری به روسپیگری روی آوردند.
کمی بعد، شخصی به نام زال محمد (زال منصور) که به کار قوادی مشغول بود، زنان بدبخت و بیچاره را که به نان شبشان محتاج بودند، با فریب و تطمیع به محله قجرها آورد و این منطقه را به کانون روسپیگری تبدیل کرد. (تهران قدیم، جعفر شهری، ج 3، ص 398)
علاوه بر او، شخص دیگری به نام عبدالمحمود عرب که صاحب چندین شیرهکشخانه بزرگ بود، با کمک عوامل و اذناب خود، زنان و دختران بختبرگشته را از قراء و قصبات دورافتاده و حتی شهرها با لطایفالحیل فریب میداد و در اختیار افراد خوشگذران قرار میداد. (از محله قجرها تا شهر نو، تاریخ ایرانی، تاریخ درج: 8 اردیبهشت 1390)
در سال 1298 شمسی، گفته میشود زال محمدخان به دستور سیدضیاء، نخستوزیر وقت ایران، مأمور میشود روسپیان محله «قجرها» را به مکانی به نام «قلعه شهر نو» کوچ دهد که این محل از آن پس به مهمترین روسپیخانه ایران تبدیل شد. در آن زمان کابینه سیدضیاء سه قران نرخ رسمی برای هر نوبت تمتع با فاحشهها و 12 قران برای متعه شب تا صبح مقرر نمود.
وقتی رضا شاه به حکومت رسید، برای جلوگیری از بیماریهای مقاربتی از جمله سفلیس، دستور جمعآوری فواحش و تخریب زاغههای آنها را در گذر حاج عبدالمحمود صادر کرد. در پی آن، شخصی به نام قوام دفتر مسئول نقشهبرداری و بازسازی در این منطقه شد تا مکانی را برای اسکان زنان فریبخورده فراهم کند. اما به مرور این محل خود به منطقهای برای تنفروشی فواحش در مکانی امنتر از گذشته تبدیل شد که در آن آزادانه به اعمال خود مشغول بودند. (نقش روسپیان شهر نو در کودتای 28 مرداد 1332، نویسندگان: مصطفی لعل شاطری و هادی وکیلی، گنجینه اسناد، شماره 1)
تنها فرق عمده آن بود که با توجه به ساخت خانههای نو و آسفالت برخی از این مناطق، محله جمشید به اسم «شهر نو» معروف شد. (شهر نو، نام قدیمی محلهای در گمرک، سایت نگاه تجارت امروز)
براساس مشاهدات زندمقدم در آن زمان، قلعه دو خیابان داشت. هر دو بنبست و به موازات یکدیگر، خیابان حاج عبدالمحمود و خیابان قوام دفتر، هر دو خاکی و ناهموار و بر پهلوهایشان هم چون نیزههایی خنیده، چند درخت بید و توت. در ضلع سمت راست خیابان حاج عبدالمحمود، هفتاد دکان و صد و بیست خانه، ده دوازدهتاشان دو طبقه و پنج کوچه بنبست، سمت چپ، سی چهل مغازه و در حدود دویست خانه و پنج شش کوچه، معبرهایی به خیابان قوام دفتر. سمت راست خیابان قوام دفتر، بیست دکان و صد و ده بیست خانه، بیستتاشان دو طبقه و سمت چپ بیست و سه چهار دکان و صد و بیست خانه که بیشتر آنها دو طبقه بودند. (قلعه، محمود زندمقدم، ص 8)
با آمدن نیروهای متفقین به تهران در جنگ جهانی دوم، «شهر نو» محلی برای حضور سربازان و افسران انگلیسی، آمریکایی و هندی شد. اگرچه این نظامیان با حمایت گارد نظامی متفقین (M.P) به «شهر نو» میآمدند، اما حضورشان برای کسانی که در محلههای اطراف جمشید بودند، خوشایند نبود و در یک نزاع، تعدادی از سربازان آمریکایی و انگلیسی کشته شدند. همین امر بهانهای شد تا متفقین تعدادی از خانههای «شهر نو» را با تانک خراب کرده و سه نفر از صاحبان خانه فساد و سردستههای «شهر نو» را که سربازان غربی در خانههای آنها به قتل رسیده بودند، در همان محل اعدام کنند. (اکبر تهرانی شفق، طهران قدیم تا تهران جدید، تهران، بوستان، 1389، ص 336)
در سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷، بخش عمدهای از شهر نو تحت کنترل محمد علی طرم، معروف به ممد اسکنانسی بود. (بررسی تطبیقی مجموعه عکس روسپی کاوه گلستان با سینمای مستند و موج نو ایران پیش از انقلاب 1357، علیرضا سربری، ماهنامه مطالعات میانرشتهای هنر و علوم انسانی، سال دوم، شماره پنجم، ص 15)
گسترش روسپیگری در سایر شهرها
مدیران این محله که دارای خانه و تعدادی روسپی بودند و به "خانم رئیس" معروف بودند، به گسترش روسپیگری در سایر شهرهای ایران نیز میپرداختند. روسپیخانههای فراوانی در سایر شهرها به تقلید از شهر نو ایجاد شد، از جمله محلههای "دوبل" در آبادان، "باسکول" در اهواز، "نیرآباد" در بندرعباس، "شیرین بیان" در شیراز و "کارخانه پنبه" در گنبد کاووس. (نقش روسپیان شهر نو در کودتای 28 مرداد 1332، نویسندگان: مصطفی لعل شاطری و هادی وکیلی، گنجینه اسناد، شماره 1)
وضع داخلی محله
حکومت شاهنشاهی قوانینی برای ساماندهی به محله شهر نو وضع کرد. طبق آمار سازمان ثبت احوال کشوری در سال ۴۷–۴۶، هزار و پانصد زن در شهر نو زندگی میکردند و طبق قانون، آنها موظف به دریافت کارت سلامت بودند. برای نگهداشتن کارت سلامت، باید هر هفته به درمانگاه مراجعه میکردند و هر شش ماه نیز آزمایش خون میدادند.
اما بر اساس گزارشی که هدایتالله حکیمالهی در سال ۱۳۲۴ برای روزنامه صدای وطن نوشته است، روسپیگری کودکان ۱۰–۱۲ سالهای که به کارگران جنسی تبدیل شده بودند، نیز مشاهده میشد.
روال صدور کارت ورود برای زنان شاغل در شهر نو جهت روسپیگری بدین صورت بود که توسط سازمانها و نهادهای مختلف زنان مورد مصاحبه قرار میگرفتند و به کلانتری ۱۵ که دارای پاسگاه در شهر نو بود، برای تصمیمگیری نهایی و صدور کارت معرفی میشدند.
خانه سیاه فروشندگان ناموس
فردوس قربانی طی یک گزارش اجتماعی که در شماره ۲۸ خرداد ۱۳۴۳ روزنامه «اطلاعات» منتشر شد، نوشت: درهایی کوچک و بزرگ و باز و بسته، درختهایی کج و معوج، دکانهایی گرد و غبارآلود، زنانی با سرگذشتهای عجیب و غمانگیز و خاطرههای وحشتناک و دردناک که با صورتهایی که رنگهای روشن و تیره، زیبا یا زننده داشتند و در عمقشان رنج و بدبختی موج میزد، با چادر یا بدون چادر و مردانی که بیاعتنا میگذشتند...
براساس این گزارش، در آن زمان سه هزار زن بدکاره از ۲۰ تا ۶۰ سال در این مکان زندگی میکردند و اسکناسهای ۱۰۰ ریالی، ۵۰ ریالی و حتی ۲۰ ریالی قباله آنها بود تا شکم خود را سیر کنند.
اسکندر دلدم در این باره وضعیت شهر نو در قبل از انقلاب مینویسد: اکثر زنان شاغل در محله شهر نو که زندگی آنها پس از انقلاب در سال ۵۷ بررسی شد، مشخص شد که آنها جز سفتههای یک میلیون تومانی که بدهکار بودند و اعتیاد شدید، هیچ چیز نداشتند. خانم رئیسها از طریق ایجاد رعب و وحشت، برخوردهای خشنی را درون خانههای فساد ایجاد کرده بودند به طوری که آنها حتی از سایه نیز میترسیدند. این منطقه کثیف نه تنها مرکز تجمع فواحش بود، بلکه محل اجتماع قاچاقفروشها، معتادان، کیفزنها، بچهدزدها و بهطور کلی جزیره خلافکاران کل ایران بود! دامنه فساد وضعیت قلعه شهر نو به تدریج به سطح شهر تهران کشیده شد و علاوه بر دایر شدن خانههای تلفنی، در کنار خیابانهای اصلی و حتی فرعی شهر نیز روسپیان به چانهزنی با مشتریان مشغول بودند. در کنار برخی از هتلهایی که محل تردد خارجیان و متمکنین بود، وضع بدتر هم بود و عموماً دختران کمسن و سال مشاهده میشدند. وجود کابارهها نیز به روسپیگری دامن میزد. رژیم به راحتی به برپا کنندگان مراکز فساد و فحشا جواز رسمی میداد و در اکثر خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ «بار»ها شبانه فعالیت میکردند که در آنها زنان روسپی به خودفروشی میپرداختند؛ این مراکز، گروهی از زنان و دختران را در اختیار داشتند تا پس از مستی مشتریان به آنان خدمترسانی کنند! نهاد قانونگذاری نیز با موافقت نسبت به صدور کارتهای مجوز کار برای زنان و دختران، به روسپیگری مشروعیت میبخشید. (خاطرات من و فرح پهلوی، اسکندر دلدم، انتشارات به آفرین، ص 512 تا 516)
در سال 1344 کامران شیردل با ساختن مستندی به نام قلعه عمق فاجعه را نشان داد.
روسپیان و سیاست
از دلالان زن و صاحبان خانه در شهر نو با عنوان “خانم رئیس” نام برده میشد. بسیاری از این افراد دارای ارتباط دو سویه با دربار بودند و در ازای دریافت حمایت یا امتیازات ویژه، خدماتی اعم از خدمات جنسی به مقامات پهلوی یا ایفای نقش در بحرانها و رویدادهای سیاسی، طبق درخواست مقامات پهلوی ارائه میکردند.
طبق درخواست دربار و وزارت امور خارجه، ارائه خدمات جنسی به مقامات و مهمانان خارجی بخشی دیگر از وظایف “خانم رئیس”ها در شهر نو بود.
یکی از ارکان اصلی محله شهر نو، بدون شک خانمرئیسها بودند که به واسطه ارتباطهای گسترده با مراکز قدرت و حتی دربار، نفوذ زیادی به دست میآوردند. به همین دلیل، زنان این محله به شدت از آنها میترسیدند و هر دستوری که از جانب آنها صادر میشد، بیچونوچرا انجام میدادند؛ خواه این دستور مربوط به تنفروشی به مقامات دولتی بود یا ایجاد بلوا و آشوب در سطح شهر. دو تن از خانمرئیسهای معروف شهر نو، ملکه اعتضادی و پری آژدان قزی بودند. صبح روز کودتا، اراذل و اوباش سازماندهی شده وارد صحنه شدند. تعدادی از اهالی شهر نو به تحریک محمود مسگر، یکی از اراذل و اوباش محله، که به حمایت از خانمرئیسهایی چون ملکه اعتضادی میپرداخت، فعالانه در کودتای 28 مرداد شرکت کردند. اهالی شهر نو، با جمعیتی در حدود 2500 نفر، به سرکردگی ملکه اعتضادی و پری آژدان قزی، در حالی که عکس شاه را در دست داشتند، به تحریک بیشتر آشوبگران پرداختند.
در این میان، ملکه اعتضادی چادر خود را به کمر بسته و بر روی جیپی که شعبان جعفری از آن خود کرده بود، قرار گرفت و به تهییج جمعیت پرداخت. او در سخنانش مرتب شاه را به محلههای جنوب شهر نسبت میداد و الفاظ رکیکی را به مخالفان شاه نسبت میداد و اراذل را تحریک میکرد تا شاهرگ مخالفان را بزنند و هر یک از زنان شهر نو را که میخواستند برای خود انتخاب کنند. معرکههایی که ملکه اعتضادی برپا کرد، باعث شد چند هزار نفر بیکار به دور آنها جمع شوند و بر تعداد آشوبگران افزوده شود.
تسخیر رادیو تهران، نقطه اوج حرکت کودتاگران بود. زنان شهر نو به سرکردگی خانمرئیسها در روز 28 مرداد 32 به سمت ماشین سپهبد زاهدی حرکت میکردند و چون شعارهای سیاسی نمیدانستند، به تکرار نام روسپیان شهر نو و کودتای 28 مرداد میپرداختند و از سیاست بیاطلاع بودند. در مخالفت با مصدق و ملیون، جملات سخیفی به کار میبردند و در حمایت از شاه نیز با الفاظ رکیک قربان صدقهاش میرفتند.
یکی از دستورات به گردانندگان دستهها، سوق دادن آنان به سوی تصرف رادیو بود، چراکه تصرف آن نه تنها بر چیرگی در پایتخت مهر تأیید میزد، بلکه در همراه کردن سایر شهرها با دولت کودتا مؤثر واقع میشد. سرانجام، این امر در بعدازظهر به وقوع پیوست و در پی آن، زاهدی سخنانی مبنی بر سقوط حکومت مصدق و برنامههای خود در پست نخستوزیری اعلام داشت. پس از آن، ملکه اعتضادی به سخنانی علیه مصدق و تعریف و تمجید از شاه پرداخت.
پس از موفقیت کودتا که با حمایت مالی سازمان سیا انجام شد و به مدد اعتبارات ادارهی اصل چهار ترومن به دولت زاهدی و کودتاچیان، دولت زاهدی توانست به جبران خدمات اهالی شهر نو بپردازد. آنها پس از کودتا و به نخستوزیری رسیدن زاهدی، دستمزد خود را دریافت کردند. بعد از کودتا، به دستور زاهدی اطراف شهر نو دیوارکشی کردند و آرامش و امنیت بیشتری برای آنان فراهم کردند. (روسپیان «شهر نو» و کودتای 28 مرداد، آزاده شعبانی، نقد اقتصاد سیاسی، مرداد 1402)
سرنوشت شهر نو پس از انقلاب
در ۱۰ بهمن ۱۳۵۷، مردم به اجتماع و تظاهرات مقابل شهر نو پرداختند. نیروهای فرمانداری نظامی با شلیک تیر هوایی خواستار متفرق شدن مردم شدند، اما با رفتن آنان، دوباره اجتماع شکل گرفت. عدهای به داخل شهر نو رفتند و برخی خانهها و مغازهها را آتش زدند، اما عدهای دیگر نیز به مخالفت با این اقدام و دفاع از روسپیان و جلوگیری از آسیب به آنان برخواستند.
در این جریان، تعدادی از ساکنان زخمی و دو یا سه نفر کشته شدند. مأموران آتشنشانی اعلام کردند طبق بیانیههای قبلی از خاموش کردن آتشهایی که مردم نمیخواستند، از جمله آتشسوزی در شهر نو، خودداری کردند.
فردای آن روز، بیانیهای به نقل از بیت آیتالله طالقانی در روزنامه اطلاعات منتشر شد که در آن حمله به شهر نو به تحریک «مال مزدور و کثیف رژیم، صاحبان قمارخانهها و باجگیرهای محل» توصیف شده و تأکید شده بود که ساکنان قلعه «از محکومین نظام فاسد استعمار و استبداد» هستند و باید مصون از هرگونه تعرضی باشند. در این بیانیه آمده بود که در فرصتهای مناسب باید با الهام از مکتب رحمت و کرامت انسانی اسلام، هدایت و ارشاد شوند و به زیور توبه آراسته و به جامعه برگردند.
در همین زمینه، وحیده علایی طالقانی، دختر آیتالله طالقانی، نظر دیگری دارد. وی در گفتگو با تسنیم عنوان کرد: « اینکه گفته میشود آقا مخالف تخریب شهرنو بودند! خودشان در این باره میفرمایند: "ما میخواهیم از این به بعد زنها و دخترهای ما به سقوط کشیده نشوند. ما میخواهیم دیگر "قلعه" (شهر نو) در این مملکت نباشد که یک عده از زنهایی که فرزندان این مملکت و این کشور هستند به بدبختی کشانده شوند."» او همچنین اشاره کرد که آیتالله طالقانی در کتاب «پرتوی از قرآن» در تفسیر سوره نساء به حجاب و وقار اقوام و مذاهب مختلف اشاره کرده و بر اهمیت حفظ جایگاه زنان تأکید کرده است.
شیخ حسین انصاریان، واعظ مشهور، در بخشی از خاطرات خود به چگونگی ختم غائله «شهر نو» و خرید خانهها از صاحبانش پرداخت. وی میگوید: «یک بار مردم حمله کردند و آنجا را آتش زدند. کار افراطی هم صحیح نیست و آقای طالقانی هم از این عمل ناراحت شد و در یک سخنرانیاش به شدت به آنهایی که این کار را کردند، حمله کرد. من ابتدا آمار گرفتم؛ ۱.۱۲۰ خانه در ۸۰ هزار متر ساختمان در آنجا وجود داشت؛ یک طبقه و دو طبقه، تمام این خانهها مرکز فحشا بودند. با آنها به نرمی صحبت کردیم و همهی خانهها را قیمتگذاری کردیم. خانهها را به ما واگذار کردند، اما به نام من در محضر نوشتند که وکیل آقای قدوسی (دادستان کل انقلاب اسلامی) بودم. من امضا میکردم و پولشان را هم نقد میدادم. با آنها برای توبه کردن هم صحبت میکردیم. خیلیهایشان هم گریه میکردند و با کمال رضایت... حتی بعضیها پول خانههایشان را نگرفتند و گفتند حالا که شما میخواهید یک کار خدایی کنید، ما سند را به نامتان میزنیم و میرویم.» (ماجرای واگذاری خانههای «شهر نو» به روایت شیخ حسین انصاریان، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
حدود سه ماه پس از این ماجرا، خبرنگاران روزنامه «آیندگان» به سراغ بازماندگان این شهر سوخته رفتند تا از وضعیت جدید آنها اطلاعاتی کسب کنند. در گزارشی که در روز اول اردیبهشت ۱۳۵۸ منتشر شد، با چند نفر از بازماندگان این حادثه گفتگو شده بود و همچنین از قول محمد توسلی، شهردار وقت تهران نقل شده بود که با توجه به مطالعه جامعی که درباره «قلعه» صورت گرفت، درصددیم که یک مکان آبرومند برای اهالی این محل بسازیم.
در مرداد ۱۳۵۸، مصادف با ماه رمضان، شهر نو تعطیل و پس از آن ماه نیز بازگشایی نشد و اقدام برای تخریب آن به دستور مقامات (که از ابتدای انقلاب با وجود مخالفت برخی روحانیون و دولتمردان مصمم به جمعآوری آن بودند) و توسط کمیته جنوب تهران آغاز شد. از ابتدای انقلاب، کمیتههای انقلاب با تأسیس دفتری در این مرکز به آمارگیری از زنان شاغل در آن پرداختند.
علیقلی فودازی، از فرماندهان کمیته جنوب تهران، در همین زمینه در گفتگو با خبرگزاری ایلنا در ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ عنوان کرد که ۲۴۰۰ زن در آنجا مشغول به کار بودند که ۱۲۰۰ نفر کارت تردد داشتند. این افراد از طریق کانالهای زیرزمینی به داخل آورده میشدند. حدود ۹ هزار مرد نیز در شهر نو شاغل بودند و هر یک از زنان ۶–۷ خدمه مرد داشتند.
پیش از شروع تخریب، با مسئولان شهر نو جلسه گذاشته شد و اقدام به تخریب پس از تخلیه ساختمانها آغاز شد. ۳ روز پس از تخریب، به گفته فودازی، افرادی از طرف ابوالحسن بنیصدر برای دستگیری آنان به کمیتهی منطقه ۱۲ آمدند که با وساطت سید عبدالمجید ایروانی منصرف شدند.
زنان شاغل در شهر نو پس از تخریب در مرداد ۱۳۵۸ در کاخ ثابت پاسال در خیابان نلسون ماندلا (جردن) اسکان داده شدند.
اعدام دلالهای شهر نو
سیمین بیامو، پری بلنده، اشرف چهارچشم، شهلا آبادانی و پری سیاه از جمله سردستههای روسپیخانهها بودند که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران اعدام شدند. طبق گزارش روزنامه کیهان، چهار متهم از جمله سکینه قاسمی (پری بلنده) در ساعت یک بامداد ۲۱ تیر ۱۳۵۸ اعدام شدهاند.
نظر شما