داستان عجیب تسلای فلسفه

گفتگوی فیلسوف و یک زن در زندان!

بوئتیوس، فیلسوف رُمی و مسیحی قرن ششم میلادی، زمانی که در زندان در انتظار اعدام قریب‌الوقوع خود بود، کتاب «تسلّای فلسفه» را نوشت؛ کتابی که فلسفه را به شکل بانویی تسلابخش به تصویر می‌کشید، آن هم در دورانی که امپراتوری روم زوال یافته بود و اروپا در آشوب و وحشت به سر می‌برد.

در رسالۀ تاثیرگذار و ماندگار «تسلّای فلسفه»، بوئتیوس فلسفه را به شکل بانویی زیبا و باوقار مجسم می‌کند که در زندان به دیدار او می‌آید و با او به گفتگو می‌پردازد؛ گفتگویی که در میان آشفتگی‌های دنیای آن روزگار و همینطور در عمق رنج‌های شخصی بوئتیوس، به او تسلای خاطر می‌بخشد. بحث‌هایی که در این کتاب میان بوئتیوس و بانوی فلسفه صورت می‌گیرد، موضوعات مختلفی دارند؛ از بحث دربارهٔ سرنوشت و ارادهٔ آزاد گرفته تا گفتگو دربارۀ مشیت الهی.

این مباحث در طی قرن‌های بعدی تأثیری عمیق بر الهیات و فلسفه داشتند و پلی میان اندیشه‌های یونان باستان و الهیات مسیحی ایجاد کردند. با وجود سرنوشت تراژیکی که بوئتیوس داشت، میراث پایدار او نمونه‌ای درخشان از تلاش انسان برای به دست آوردن دانش و فهم حتی در میان بزرگترین ناملایمات زندگی است.

بوئتیوس در زندان

بوئتیوس در دورۀ پادشاهی «تئودریک» پادشاه گوت‌ها زندگی می‌کرد؛ گوت‌ها یکی از اقوامی بودند که از شمال اروپا آمدند و نقش مهمی در سقوط امپراتوری روم داشتند. بوئتیوس به خدمت پادشاه تئودوریک درآمده بود، اما پس از مدتی به اتهام دسیسه‌چینی به سود امپراتور روم شرقی به زندان افتاد. آنتیوس مانلیوس سورینوس بوئتیوس در آن شرایط امیدی برای رهایی نداشت. در دورانی بی‌قانون و پرهرج و مرج، در زندانی پر از شکنجه و ناامیدی، آیا بوئتیوس می‌توانست هیچ تسلایی برای قلب خود پیدا کند؟ به نظر می‌رسد که او توانسته بود، یا حداقل می‌توان امیدوار بود که چنین بوده است.

1

 

او احساسات و اندیشه‌های خود در آن دوران سخت را در کتابی که قبل از مرگش در زندان نوشت، به تصویر کشید؛ کتابی که در آن، فلسفه در قالب بانویی تسلابخش درمی‌آید؛ کتابی عمیق و آموزنده که اندیشه و احساس را به بهترین شکل با هم ترکیب کرده است.

زندگی‌نامۀ بوئتیوس

آنتیوس مانلیوس سورینوس بوئتیوس، فیلسوف رُمی، بین سال‌های ۴۱۷ تا ۵۲۵ میلادی زندگی می‌کرد. زندگی او حدود دو دهه پس از سقوط امپراتوری روم به پایان رسید؛ دورانی که آشوب تمام اروپای غربی را فراگرفته بود. بوئتیوس، مانند بسیاری از انسان‌ها، در طول زندگی خود اوج‌ها و فرودهایی را تجربه کرد که می‌توان آن‌ها را به عنوان لحظات خوش‌شانسی یا بدشانسی تعبیر کرد.

در دوران بزرگسالی او به ثروت دست یافت. بوئتیوس در اوقات فراغت خود به مطالعه فلسفه می‌پرداخت و علاقه زیادی به خواندن و ترجمه آثار فیلسوفان یونان باستان، مانند افلاطون و ارسطو داشت. او همچنین مسیحی مومنی بود و به همین دلیل است که امروزه او را نمادی از انتقال تاریخی و فلسفی از اندیشه‌های رومی به مسیحی و پلی میان فلسفه یونان و الهیات مسیحی به حساب می‌آورند.

یکی از بهترین مناصب شغلی بوئتیوس، سمت کنسول تحت فرمان تئودوریک کبیر بود. بوئتیوس در مقام «ریاست دفاتر» وظیفه داشت تا روابط میان رومیان و گوت‌ها را بهبود بخشد. با این حال، سرنوشت او تحت فرمان تئودوریک به پایان رسید؛ او به اتهام خیانت به زندان افتاد و هرچند که همیشه بی‌گناهی خود را اعلام می‌کرد اما در نهایت اعدام شد.

حضور بانوی فلسفه

در کتاب «تسلای فلسفه» که بوئتیوس در دوران زندان نوشت، او روایت می‌کند که فلسفه به شکل زنی میانسال و زیبا بر او ظاهر شده و به دیدارش آمده تا او را از غم و اندوه نجات دهد و آرامشی به او ببخشد که تمام رنج‌هایش را تسکین دهد. مشاوره‌های بانوی فلسفه در این کتاب، نمایانگر پلی میان دوران روم و دوران قرون وسطی است، چرا که او از هر دو دیدگاه فلسفی و دینی به بوئتیوس نصیحت می‌کند.

2

یکی از سوالاتی که برای بوئتیوس پیش آمده و بانوی فلسفه به آن پاسخ می‌گوید این است که ما انسان‌ها چطور می‌توانیم صاحب اختیار و ارادۀ آزاد باشیم در حالی‌که خداوند همه چیز را از قبل می‌داند؟ بانوی فلسفه در پاسخ به این سوال به بوئتیوس یادآور می‌شود که ما کنترل نگرش‌های خود را در دست داریم و بنابراین در تصمیماتمان و واکنش‌هایمان آزاد هستیم. خداوند نیز «زمان» را به گونه‌ای که ما انسان‌های فانی درک می‌کنیم، به صورت ناقص و تدریجی درک نمی‌کند؛ خدا همه چیز را «به یک‌باره» می‌بیند و بنابراین نمی‌توانیم مفاهیمی مثل «قبل» و «بَعد» را به او نسبت دهیم.

تسلّی‌های بانوی فلسفه

همان‌طور که بسیاری از فیلسوفان استدلال کرده‌اند و برای اکثر افراد غیرقابل انکار است، مهم‌ترین هدف زندگی خوشبختی است. اما بانوی فلسفه به بوئتیوس یادآوری می‌کند که از آنجا که دنیای بیرون از کنترل ما خارج است، ما باید بر آنچه که می‌توانیم کنترل کنیم، یعنی بر دنیای درونی‌مان تمرکز کنیم. بنابراین خوشبختی نیز تنها می‌تواند از درون بیاید، زیرا این چیزی است که ما بر آن کنترل داریم.

انسان‌ها وقتی این موضوع را فراموش می‌کنند و سعی می‌کنند خوشبختی را از منابع بیرونی و غیرقابل کنترل بیابند، گمراه می‌شوند. بانوی فلسفه یادآور می‌شود که این «روح» درونی است که باقی می‌ماند؛ همه چیزهای این دنیا گذرا و بی‌اهمیت هستند و نمی‌توانند منبع خوشبختی باشند.

وقتی ما از این دنیا می‌رویم، اموال مادی با ما نمی‌آیند؛ تنها روح ما باقی می‌ماند. این موضوع برای کسی که در زندان است یا قرار است اعدام شود بسیار مهم است، زیرا همه چیزهایی که از او گرفته شده‌اند دقیقاً همین چیزهای مادی هستند. در نهایت، بزرگ‌ترین خیر مطلق خداوند است. این تسلای اصلی است که به بوئتیوس ارائه می‌شود: «به خدا ایمان داشته باش، چرا که خوشبختی حقیقی در آنجا یافت می‌شود».

خداوند رنج‌های ما را می‌بیند

این موضوع شباهت زیادی به فلسفه افلاطون درباره جهان ایده‌ها و خیر اعلی دارد؛ چیزی که تنها پس از گذر روح به جهان ایده‌ها شناخته و دریافته می‌شود. بانوی فلسفه به بوئتیوس یادآوری می‌کند که خداوند اراده آزاد ما را قضاوت می‌کند و انتخاب‌هایی که ما انجام می‌دهیم را می‌بیند، بنابراین باید عاقلانه انتخاب کنیم و ایمانمان را حفظ کنیم.

بانوی فلسفه به بوئتیوس می‌گوید که نگران نباشد؛ خداوند و در نتیجه نیکی، پیروز خواهند شد. ما آزاد هستیم و این آزادی به ما توانایی کنترل آنچه در ذهنمان تجربه می‌کنیم را می‌دهد تا بتوانیم راهی برای تحمل رنج‌ها، همچون رنج‌هایی که او تجربه می‌کرد، پیدا کنیم. او همچنین به بوئتیوس یادآوری می‌کند که او تنها نیست و در طول تاریخ، بسیاری از افراد به ناحق رنج کشیده‌اند.

3

اما همانطور که افلاطون (از قول سقراط) می‌گفت، یک فرد نیکوکار واقعاً هرگز آسیب نمی‌بیند زیرا آسیب واقعی آسیب به روح است و انسان نیکوکار همواره رو خود را سلامت حفظ می‌کند. همچنین، با ایمان به خداوند، می‌توانیم مطمئن باشیم که بی‌عدالتی نادیده گرفته نمی‌شود و شر هرگز به پیروزی نهایی دست نخواهد یافت. علاوه بر این، بانوی فلسفه تأکید می‌کند که باید به خاطر داشته باشیم که خداوند همه چیز را به شکلی فراتر از زمان می‌بیند، و هرچند ممکن است دلیل اتفاقات بد برای ما پنهان باشد، اما از آنجا که خداوند آگاه است، باید دلیل خوبی برای آن‌ها وجود داشته باشد.

بوئتیوس و بحث اراده آزاد

بحث از اختیار انسان و ارادۀ آزاد در کتاب «تسلای فلسفه» در طی قرن‌های بعد تأثیرات گسترده‌ای در الهیات و تأملات فلسفی درباره دین داشت و بسیاری از فیلسوفان و الهیدانان به بررسی پرسش‌هایی مشابه در مورد مفاهیمی مانند سرنوشت، اراده آزاد، مشیت الهی و چگونگی ارتباط یا عدم ارتباط آنها پرداختند.

بانوی فلسفه به بوئتیوس می‌گوید که شانس با اراده آزاد متفاوت است و از آنجا که خداوند به شکلی فراتر از زمان و نه به شیوه‌ای که انسان‌ها زمان را تجربه می‌کنند، وجود دارد، انسان‌ها همچنان آزادی انتخاب دارند. این موضوع مهم است زیرا بدون آزادی انتخاب، مسئولیت اخلاقی وجود نخواهد داشت و بدون مسئولیت اخلاقی، این سؤال پیش می‌آید که چگونه شرارت مورد قضاوت قرار می‌گیرد.

بوئتیوس اگرچه کتاب‌های دیگری هم داشت اما اغلب به‌ویژه با همین کتاب اثرگذار و منحصر به فرد شناخته می‌شود؛ کتابی که در قرون وسطی به طور گسترده خوانده می‌شد و الهام‌بخش مردم برای امیدواری و ایمان بود. بوئتیوس پلی مهم بین فلسفه کلاسیک و مسیحیت بود، آن هم در دوره‌ای پر تلاطم و آشوبناک که کمتر کسی در آن به فکر مسائل دقیق و عمیق فلسفی می‌افتاد.

 

منبع: فرادید
ارسال به دیگران :

نظر شما

تازه